عشق در بيان حافظ
شعر حافظ امتيازات زيادي دارد. از جمله روح عشق و اميدواري است كه در ديوان او موج مي زند. وقتي كه مي گويد: «مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي آيد» يا «يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور»، در دل خواننده روح اميد و عشق و شور و شوق مي دمد و در عين حال ملاحت بيان حافظ جاي خود را دارد. حافظ درباره عشق الهي كه موضوع غزلهاي عرفاني اوست، صحبت مي كند. در مورد عشق انساني هم وقتي از معشوقان جسماني و مادي صحبت مي كند، خاطر نشان مي كند كه عشق وي همچون امري است كه به يك سابقه ازلي ارتباط دارد. در غزلهاي عرفاني حافظ، عشق مجازي همچون پرده اي به نظر مي آيد كه عشق الهي در وراي آن پنهان است.
درد عشقي كشيده ام كه مپرس
زهر هجري كشيده ام كه مپرس
گشته ام در جهان و آخر كار
دلبري برگزيده ام كه مپرس
آنچنان در هواي خاك درش
مي رود آب ديده ام كه مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخناني شنيده ام كه مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق
به مقامي رسيده ام كه مپرس