مدرسه علميه الزهراء شهداد كرمان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پوز مالی متکبرین

17 تیر 1391 توسط کدخدا نجف آبادی

 
 در منزل شيخ هادي نجم آبادي، به فقرا سور مي دادند؛ و براي هر سه نفر، يك سيني غذا داده بودند و سيني جداگانه اي در مقابل شيخ گذاشته بودند.
 از قضا، يكي از ثروتمندان شهر كه ميهمان ناخوانده بود، به ديدن شيخ آمد و در كنار سيني وي نشست. در همان لحظه، مرد فقيري هم از در وارد شد و منظره سيني غذاها را ديد؛ و از آنجائي كه سينيها سه نفره بود و سيني شيخ، دو نفره بود، رفت و در كنار مرد ثروتمند نشست.
 خان كه براي خودش كسر شأن مي دانست با مرد فقيري هم غدا شود، به مرد بيچاره گفت: “آيا تو تنها زندگي مي كني؟” مرد گفت: “خير، با مادر پيرم زندگي مي كنم".
 خان مقداري از غذا در ظرف جداگانه اي ريخت و يك تومان هم از كيسه لئامتش بيرون آورد و به مرد فقير داد و گفت: “برخيز و اينها را پيش مادرت ببر تا با هم غذا بخوريد كه ثواب بيشتري دارد". و با اين حيله، او را از كنار سفره بلند كرد.
 شيخ كه به منظور خان پي برده بود گفت: “آهاي عمو! غذا و پول را به مادرت برسان و خودت هر چه زودتر برگرد. ما غذا نمي خوريم تا تو برگردي و با ما غذا بخوري. زود بيا كه خان، گرسنه است".
 مرد، خندان و شتابان به نزد مادر رفت و فوراً برگشت و به اتفاق شيخ و خان، غذا خورد و به ريش تمام متكبرين عالم خنديد.

مردان علم در میدان عمل ج4 ص471

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: فرهنگی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدرسه علميه الزهراء شهداد كرمان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • گزارش
  • ویژه محرم
  • فرهنگی
    • فرهنگی
  • فرهنگی
  • مذهبی
    • مذهبی
  • مذهبی
    • مذهبی
    • حکمت
  • پژوهشی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس