مدرسه علميه الزهراء شهداد كرمان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بازدیدمعاونت محترم فرهنگی تربیتی مرکزجناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای قندی ازمدرسه علمیه الزهرا"س"شهداد

03 مهر 1391 توسط کدخدا نجف آبادی

معاون محترم فرهنگی -تربیتی حوزه های علمیه خواهران حاج آقای قندی دیروزیکشنبه 91/7/2طی بازدیدی که ازمدرسه علمیه الزهرا"س"شهدادبه همراه مدیرمحترم حوزه های علمیه خواهران استان حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای اله وردی داشتندباورود به جمع طلاب مورداستقبال گرم طلاب قرارگرفتندوطی جلسه ای که باطلاب واساتیدمدرسه داشتند  ضمن تبریک آغازسال علمی ،طلاب رابه توجه  به نعمتهای الهی دعوت کردند.

ایشان باتوجه به کویری  بودن  وگرما وویژگیهای خاص منطقه اذعان داشتند که خدابا آفریدن این کویربه این وسعت وپهناوری وحاصلخیزبودن برخی ازمناطق آن وعدم حاصلخیزی برخی ازمناطق آن ، می خواهدقدرت بی انتهای خودرابه رخ بنده اش بکشدکه برهرکاری تواناست ایستادن برساحل کویر،همچون ایستادن برساحل دریازیباست به شرطی که دراین تفکرخلاق داشته هاراببینیدنه نداشته هارا.زیبایی هاراببینیدوکم وکاستی هارابادیدمثبت بنگرید.

حضرت حجت الاسلام حاج آقای قندی خاطرنشان  کردنداین معارف الهی باسختی هاومرارت هاومشکلات زیادی به مارسیده است بایدقدراین راحتی هارابیشتربدانیم  وبیشترین استفاده راازاین فرصتها نماییم .وحال که دراین راه قرارگرفته ایم وتوفیق خدمت وقرارگرفتن درمکتب اهل بیت نصیبمان شده است جانانه بکوشیم وکم نگذاریم.

من نمی گویم سمندرباش یاپروانه باش                             چون به فکرسوختن افتاده ای جانانه باش

مستحکم واستواروتوجه وبااخلاص درراه رضای خداقدم برداریدکه خداپشت وپناهتان خواهدبود.


 1 نظر

دخت آفتاب

28 شهریور 1391 توسط کدخدا نجف آبادی

خفته در خاک قم یکی گوهر          گوهری تابناک ونیک اختر

آفتاب عفاف وشرم وحیا                مشعل راه عصمت وتقوا

چشمه سارحقیقت وایمان              معنی شور وعشق واطمینان

بانوی بانوان اهل یقین                رحمت کردگار روی زمین

مکتب اوست مکتب توحید           جلوه اوست جلوه جاوید

حرمش قبله گاه اهل خرد            هرکه در راه علم ره سپرد

عصمت اوست شهره درآفاق       چونکه بسته است باخدا میثاق

فاطمه نام وفاطمی شوکت           زینبی سیرت وعلی صولت

هست معصومه کنیه پاکش          که بلند است عزم وادراکش

می کند فخر برچنین دختر           پدری همچو موسی جعفر

تولدش چنان برای اهلبیت (علیهم السلام )اهمیت داشت که قبل از به دنیا آمدنش خبرآن رامنتشرکرده،ومردم را برای شناخت مقام آن بانوی بزرگوارآماده ساختند.پنجاه سال پیش از تولد ایشان روزی گروهی از شیعیان ری نزد امام صادق (ع)شتافتند.حضرت فرمود:آفرین بربرادران قمی ما.

گفتند :مااهل ری هستیم.

امام باز به اهل قم آفرین گفت وفرمود:

برای خداوند حرمی است که مکه است .حرم رسول مدینه ،حرم امیر المومنینکوفه وحرم من وفرزندانم قم است .بدانید قم کوفه کوچک ما است.آگاه باشید،بهشت هشت دردارد که سه در آن بسوی قم است .بانویی از فرزندان من درآنجا وفات می کند که نامش فاطمه دخت موسی است.همه شیعیان ما به شفاعت اووارد بهشت می شوند .                                     بحار الانوار ج60ص228

ولادت با سعادتش بر همگان مبارکباد .

 1 نظر

ابراز انزجار طلاب مدرسه علمیه الزهرا(س) شهداد از حادثه دلخراش توهین به ساحت مقدس پیامبر اکرم "صلی الله علیه واله وسلم"

26 شهریور 1391 توسط کدخدا نجف آبادی

اینک که تیر بغض وکینه آمریکا واسرائیل  این استکبار جهانی بی رحمانه ساحت مقدس نبی مکرم اسلام رانشان گرفته وچشم بر اینهمه پیشرفت فرهنگ غنی اسلام بسته ،ما رهروان مکتب اهلبیت واسلام ناب محمدی این جنایت شنیع را محکوم کرده وخواستار محاکمهبانیان ودست اندرکاران این فاجعه هستیم .

اینان کوردلانه چشم بر اینهمه عظمت اسلام بسته اند وفراموش کرده اند که چه بخواهند وچه نخواهند خداوند حامی  وحافظ این نور عظیم اسلام وپیامبر گرانقدرش است .آری خداوند “متم نوره “است ،چه مشرکان وکافران خوششان بیاید وچه بدشان بیاید.

دشمنان دین واسلام کبک صفتانه سرخودرازیر برف کرده وحقایق را ندیده گرفته اند ونوشتند آنچ را که نباید بنویسند وگفتند آنچه نباید بگویند وانجام دادند آنچه که نباید انجام می دادند فوقع ماوقع اما غافلند از اینکه “یدالله فوق ایدیهم “وبی خبرند از این کلمات وحی جاودان که"ومکروا ومکر الله والله خیر الماکرین".

قلبمان را شکستند وروحمان را جریحه دارکردندودلمان را به درد آوردند ،اشکمان راجاری ساختند ولی هیچکدام از اینها نمی تواند خللی در عزم استوارمان ودر اراده آهنینمان ایجاد کند ،ما مصمم تر واستوارتر از قبل قدم برخواهیم داشت ودرراه تبلیغ این دین مبین کوشاتر از گذشته عمل خواهیم کرد وضمن عرض تسلیت به محضر دل داغدار وجریحه دار گل سرسبد عالم هستی،قطب عالم امکان،فرزند خلف این رسول پاکی ومهربانی حضرت حجة ابن الحسن “روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا"؛عاجزانه از خدای منان می خواهیم کهطعم تلخ مجازات این گستاخی وقیع را به کام دلشان بچشاند ،بی صبرانه منتظر چنین لحظه ای هستیم.

 

 

 نظر دهید »

سلام علی بقیةالله الاعظم"عج"

23 شهریور 1391 توسط کدخدا نجف آبادی

  ابا صالح ،شنیدیم در گرفتاریهایمان اگر شما را صدا بزنیم جوابمان می دهید .واین را در زندگی روز مره مان به عینه مشاهده کریم وباور مان شد .امروز از آن روز های سخت زندگی است که باید بار دیگر خواسته ای داشته باشیم ودعایی واجابتی.صدایتان میزنیم اباصالح برایمان دعا کن  ما دیگر تاب این همه بی حرمتی به ساحت مقدس رسول الله را نداریم ،ومیدانیم شما نیز از این مصیبت عظمی رنج می برید پس ایندفعه در حق ما وخودتان دعا کنید که به اجابت نزدیک وظهور پراز نور وسرورتان میسر گردد.  

ما نیز اهانت به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) را محکوم کرده وآرزویمان نابودی کفر وسربلندی اسلام است.

 

 1 نظر

اقرار خلیفه باعث شد ما شیعه شویم.

21 شهریور 1391 توسط کدخدا نجف آبادی

  «من يكي از خدمتكاران و نديمان مخصوص ابوجعفر دوانيفي و محرم اسرار او بودم. يك روز كه به نزدش رفتم، متوجّه شدم خليفه، بسيار غمگين و حيران است. او پشت سرهم آه مي كشيد و دست هايش را به هم مي فشرد. نزديك تر رفتم و سلام كردم. آن گاه دليل اندوه و افسردگي اش را پرسيدم. گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را كشته ام ولي بزرگ ايشان مانده، كاري هم نمي توانم بكنم! گفتم او كيست؟ جواب داد: جعفربن محمّد صادق! شگفت زده اظهار كردم: او آن قدر به عبادت مشغول است كه فرصت ندارد به خلافت فكر كند. خليفه سرش را به نشانة تأييد تكان داد و گفت: مي دانم كه تو به امامت او اعتقاد داري و به بزرگي و عظمت او آگاهي. امّا من سوگند ياد كرده ام پيش از آن كه امروز به شب برسد، خودم را از غصة او خلاص كنم»[1]

آن چه خوانديد، تنها گزارشي مختصر از حسّاسيّت خليفه، نسبت به امام عليه السلام بود كه محمّد بن عبدالله آن را روايت كرده است. ميزان احساس خطر از سوي خليفه چنان بود كه ياران خليفه نيز نمي توانستند آن را مخفي كنند. از جمله ربيع حاجب پرده از اين واقعيّت بر مي دارد و مي گويد:

«روزي منصور مرا خواست و گفت: مي بيني مردم دربارة جعفربن محمّد چه مي گويند! به خدا قسم، نسل او را برخواهم انداخت. خليفه در اين لحظه يكي از اميران خود را خواست و گفت: با هزار نفر به مدينه برو و بي آن كه مردم مطلّع شوند، سر جعفر صادق و پسرش موسي را ببر و نزد من بياور»[2] او يك بار نيز به فرماندار مكّه (زيد بن حسن) فرمان داد خانة امام صادق عليه السلام را به آتش بكشد. او نيز چنين كرد و خانه آتش زد.[3] و زماني هم كوشيد مدركي عليه حضرت تهيّه كند و او را با اين عنوان از بين ببرد.

حكايت رسوايي خليفه در اين باره خواندني است. جعفربن محمّد بن اشعث كه با صفوان بن يحيي گفت و گو مي كرد، گفت: «با اين كه در خانوادة ما هيچ شيعه اي وجود ندارد. مي داني من چرا شيعه شدم؟ صفوان ابراز بي اطلاعي كرد. آن گاه جعفر گفت: روزي منصور دوانيقي به پدرم محمّد بن اشعث گفت: يك مرد انديشمند پيدا كن تا مأموريتي مهم به او واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر –دايي ام- را معرفي كرد. خليفه به ابن مهاجر مبلغ هنگفتي پول داد و گفت: به مدينه نزد عبدالله بن حسن بن حسن (عبدالله محض) و جماعتي از خاندان او مخصوصاً جعفربن محمّد (امام صادق) برو؛ اين پول ها را به آن ها بده و بگو مردي از اهل خراسان هستم، گروهي از شيعيان شما در خراسان، اين پول را فرستاده اند، به شرط اين كه عليه حكومت قيام كنيد. وقتي پول را گرفتند، بگو چون من امانت دار هستم، رسيد اين پول ها را بدهيد تا به صاحبانش برسانم. رسيدها را بگير و نزد من بياور.

ابن مهاجر پول ها را برداشت و راهي مدينه شد. مدّتي بعد برگشت و خود را نزد خليفه رساند. خليفه بي صبرانه نتيجة مأموريت را جويا شد، او گفت: پول ها را دادم و رسيد گرفتم. البته غير از جعفر بن محمّد صادق. چون براي تقديم پول رفتم در مسجد مشغول عبادت بود. منتظر شدم تا نمازش تمام شود. تا نمازش را تمام كرد بي آن كه من چيزي بگويم، رو به من كرد و گفت: «يا هذا اتق الله و لاتَغُرّ اهل بيت محمّد؛ اي مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فريب نده! گفتم: خدا كارت را سامان دهد. چه مي گويي؟ او سرش را نزديك گوشم آورد و آن چه را بين من و تو (منصور) گذشته بود، بي كم و كاست گفت: گويا او سومين نفر از ما بود كه از اين راز مطلع بود.

منصور گفت: «يابن مهاجر! اعلم انه ليس من اهل بيت النبوة الا و فيه محدّث و انّ جعفر بن محمّد محدثنا؛ اي فرزند مهاجر، بدان هيچ خاندان نبوتي نيست مگر آن كه محدثي (فرشته با او سخن مي گويد) دارند و محدث ما جعفربن محمّد صادق عليه السلام است. آري، همين اقرار خليفه، موجب شد ما شيعه شويم.»[4] و سرانجام سخن را از منصور دوانيقي بشنويم كه گفت: «هذا الشجي معترض في الحلق؛ جعفربن محمّد مثل استخواني در گلوست. نه مي توانم بيرون بياندازم؛ نه مي توانم فرو ببرم؛ نه مي توانم مدركي از او به دست آورم و نه مي توانم تحملّش كنم»[5] سرانجام اين طاغوت پليد نتوانست وجود خورشيد آل محمّد را تحمل كند و به نقل ابن بابويه امام را با زهر مسموم كرد و به شهادت رساند[6] . آري، به اين ترتيب حضرت در ماه شوال (148هـ . ق) به سوي حق شتافت.[7]

[1]- منهج الدعوات، ص 201. [2] - همان، ص 213. [3] - اصول كافي، ج1، ص473،ح2. [4] - همان، ج 1، ص 475، ح6. [5] - وسائل الشيعه، ج12، ص129 و بحارالانوار، ج47، ص42 و كشف الغمه، ج2،صص208 و 209 [6] - نقل است كه حضرت را با انگور زهرآلود به شهادت رساندند. الفصول المهمه، ص 227، ثواب الاعمال، ص 272 و مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 302. [7] - برخي 15 رجب نقل كرده اند: كشف الغمه، ج2، ص 374. عمر امام هنگام شهادت 65 سال (كافي، ج 1،ص 472) 68 سال (كشف الغمه، ج 2، ص 374.

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 35
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدرسه علميه الزهراء شهداد كرمان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • گزارش
  • ویژه محرم
  • فرهنگی
    • فرهنگی
  • فرهنگی
  • مذهبی
    • مذهبی
  • مذهبی
    • مذهبی
    • حکمت
  • پژوهشی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس