خداوند نور مرا خلق کرد.
فاطمه(سلام الله علیها) به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: بدان اي اباالحسن! خداوند نور مرا خلق كرد در حالي كه او را تسبيح مي گفت و اين نور را به درختي از درختان بهشت سپرد و اين درخت بر اثر نور من نورافشاني مي كرد تا اين كه پدرم در وقت معراج، وارد بهشت شد، خداوند همان وقت بر دل پدرم انداخت تا ميوه اي از همان درخت بچيند و تناول كند، سپس اين نور را به مادرم سپرد كه مرا به دنيا آورد و من از همان نور مي باشم … .
میلاد نور برعموم رهروانش مبارکباد.
اخلاص یعنی ترک محرمات
گاه اخلاص در روايات به ترك محرّمات معني شده؛ البته روشن است كه ترك محرّمات از كارهاي دشوار و مشكلي است كه انسان موفق به آن نمي شود، مگر ايمان قوي و محكمي به خدا داشته باشد؛ از اين رو دوري از حرام، خود به خود اخلاص و نيّت خدايي را در بر دارد. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: “تَمَامُ الْإِخْلَاصِ اِجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ؛ كلّ اخلاص در دوري جستن از حرامها [خلاصه شده ] است.
منتخب میزان الحکمه ص164
مستحبات تکبیرةالاحرام
. مستحب است كه شش اللَّه اكبر پيش از تكبيرةُ الاِحرامِ آغازِ نماز و در مجموع، هفت اللَّه اكبر بگوييم و تكبير هفتمي را همان تكبيرةُ الاِحرام نماز قرار دهيم.
اين عمل از هنگامي مستحب شد كه امام حسين عليه السلام خردسال بودند. روزي حضرت براي خواندن نماز، كنار پيامبر خداصلي الله عليه وآله ايستادند و پس از شنيدن تكبيرة الاحرام پيامبر، ايشان نيز تكبير گفتند. هنگامي كه پيامبر صداي تكبير امام حسين را شنيدند، تكبير خود را دوباره تكرار كردند. امام حسين نيز دوباره تكبير گفتند و اين كار تا هفت بار تكرار شد. از آن روز به بعد، هفت بار تكبير گفتن در آغاز نماز نيز مستحب گشت.
من لا یحضره الفقیه ج1ص305
اندکی تأمل در کلام امیر المؤمنین علی (علیه السلام)
امام علي عليه السلام فرمود:
«فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَبَنِي إِسْحَاقَ وَبَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ. فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الاْءَحْوَالِ، وَأَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الاْءَمْثَالِ!
تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَال تَشَتُّتِهِمْ وَتَفَرُّقِهِمْ، لَيَالِيَ كَانَتِ الاْءَكَاسِرَةُ وَالْقَيَاصِرَةُ أَرْبَابا لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الاْآفَاقِ، وَبَحْرِ الْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ الدُّنْيَا، إِلَي مَنَابِتِ الشَّيْحِ، وَمَهَافِي الرِّيحِ، وَنَكَدِ الْمَعَاشِ، فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً مَسَاكِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، أَذَلَّ الاْءُمَمِ دَارا، وَأَجْدَبَهُمْ قَرَارا، لاَ يَأْوُونَ إِلَي جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِهَا، وَلاَ إِلَي ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَي عِزِّهَا. فَالاْءَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالاْءَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ، وَالْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِي بَلاَءِ أَزْلٍ، وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ!؛
از حالات زندگي فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل «يعقوب» (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستي چقدر حالات ملّت ها با هم يكسان، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است.
در احوالات آن ها روزگاري كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زماني كه پادشاهان كسري و قيصر بر آنان حكومت مي كردند، و آن ها را از سرزمين هاي آباد، از كناره هاي دجله و فرات، و از محيط هاي سرسبز و خرّم دور كردند، و به صحراهاي كم گياه، و بي آب و علف، محل وزش بادها، و سرزمين هايي كه زندگي در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند، آنان را در مكان هاي نامناسب، مسكين و فقير، هم نشين شتران ساختند، خانه هاشان پست ترين خانه ملّت ها، و سرزمين زندگيشان خشك ترين بيابان ها بود، نه دعوت حقّي وجود داشت كه به آن روي آورند و پناهنده شوند، و نه سايه ألفتي وجود داشت كه در عزّت آن زندگي كنند، حالات آن ها دگرگون، و قدرت آن ها پراكنده، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود، در بلايي سخت، و در جهالتي فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت ها را پرستش مي كردند، و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگري هاي پياپي در ميانشان رواج يافته بود.»
بنابراين، ملّتي كه در حال پيمودن راه استقلال و كمال است بايد، به ارزش ها توجّه لازم داشته، و از رشد و رونق ضد ارزش ها نگران باشد، و با تمام تلاش در ريشه كن نمودن آن همّت گمارد.
زيرا كه بي تفاوت بودن نسبت به ارزش ها و ضد ارزش ها، قدم هاي آغازين سقوط است.
من لا یحضره الفقیه ج1ص152